تاریخ معاصر، مملو از ملتهایی است که در کشاکش دو قطب شرق و غرب، یا مهرهای در صفحه شطرنج قدرتها شدند و یا در انزوایی خودخواسته، از کاروان پرشتاب تحولات جهانی بازماندند. در این میان، انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، نه یک شورش مقطعی، که یک «ابرپروژه هویتی» و یک بازتعریف بنیادین در پارادایمهای حاکم بر روابط بینالملل بود. امروز، پس از گذشت بیش از چهار دهه، داوری پیرامون دستاوردهای این پدیده منحصر به فرد، نیازمند خروج از پوسته تحلیلهای ژورنالیستی روزمره و ورود به یک ارزیابی ساختاری و عمیق است.
نخستین و شاید استراتژیکترین دستاورد انقلاب، احیای مفهوم «استقلال» در معنای واقعی آن بود. ایران پیش از انقلاب، با وجود ظاهری مدرن، در عمل کشوری با وابستگی ساختاری به غرب، به ویژه ایالات متحده بود. مستشاران نظامی، قراردادهای یکجانبه و نقشی که هنری کیسینجر، استراتژیست معروف آمریکایی، از آن با عنوان «ژاندارم منطقه» برای ایران تعریف کرده بود، همگی گواه بر این واقعیت تلخ بود. انقلاب اسلامی با شعار بنیادین «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» که توسط بنیانگذار آن، امام خمینی (ره)، مطرح شد، این معادله را برهم زد. این صرفاً یک شعار سیاسی نبود؛ بلکه یک دکترینال سیاست خارجی و یک مانیفست برای «خودباوری ملی» بود که سنگ بنای تمام تحولات بعدی شد.
این خودباوری، در وهله دوم، خود را در عرصه «توسعه علمی و فناوری درونزا» متجلی ساخت. در شرایطی که سختترین تحریمهای تاریخ مدرن بر کشور تحمیل شد - تحریمهایی که به اذعان بسیاری از تحلیلگران غربی برای فروپاشی هر اقتصادی کافی بود - ایران مسیری معکوس را پیمود. تبدیل شدن تهدید به فرصت، که رهبر معظم انقلاب، آیتالله خامنهای، بارها بر آن تاکید ورزیدهاند، به یک استراتژی ملی بدل گشت. دستیابی به چرخه کامل سوخت هستهای، پرتاب ماهواره به فضا، پیشرفتهای چشمگیر در حوزه سلولهای بنیادی و نانوتکنولوژی، و قرار گرفتن در زمره کشورهای برتر در تولید علم، آن هم در شرایط محاصره علمی، یک «پارادوکس پیشرفت» را به نمایش گذاشت. این دستاوردها نه محصول واردات تکنولوژی، بلکه ثمره جوشش استعداد داخلی و اصرار بر شکستن انحصارهای علمی جهان بود.
دستاورد سوم، «توسعه انسانی و زیرساختی» با رویکرد عدالتمحور است. آمارهای نهادهای بینالمللی مانند یونسکو و بانک جهانی، گواهی روشن بر این مدعاست. نرخ باسوادی که در سال ۱۳۵۵ حدود ۴۷ درصد بود، امروز از مرز ۹۰ درصد فراتر رفته و نرخ باسوادی زنان با جهشی خیرهکننده، به یکی از افتخارات ملی بدل شده است. رشد صدها برابری تعداد دانشجویان، گسترش شبکه بهداشت و درمان به دورافتادهترین روستاها و افزایش شاخص «امید به زندگی» از حدود ۵۵ سال به بیش از ۷۷ سال، نشان از یک سرمایهگذاری عمیق بر روی مهمترین مولفه قدرت ملی، یعنی «انسان»، دارد. این تحول زیربنایی، شاید به اندازه دستاوردهای موشکی و هستهای پر سر و صدا نباشد، اما به مراتب راهبردیتر و پایدارتر است.
چهارمین دستاورد، تغییر موازنه قدرت در منطقه و تبدیل شدن به یک «بازیگر تعیینکننده» است. ایران از یک مصرفکننده صرف تجهیزات نظامی غربی، به یک تولیدکننده و صادرکننده فناوریهای پیچیده دفاعی، به ویژه در حوزه پهپادی و موشکی، تبدیل شده است. این توانمندی، صرفاً یک قدرت سختافزاری نیست، بلکه مولود یک دکترین دفاعی مبتنی بر بازدارندگی و عمقبخشی استراتژیک است. امروز، به اعتراف بسیاری از اندیشکدههای معتبر بینالمللی، از جمله شورای روابط خارجی آمریکا (CFR)، هیچ معادلهای در غرب آسیا بدون در نظر گرفتن متغیر قدرتمندی به نام جمهوری اسلامی ایران، قابل حل نیست. این همان عزتی است که میشل فوکو، فیلسوف نامدار فرانسوی، در بدو انقلاب از آن با عنوان «روح یک جهان بیروح» یاد کرد؛ ارادهای جمعی برای بازپسگیری حق تعیین سرنوشت.
البته، این مسیر پرافتخار خالی از چالش نبوده است. فشارهای اقتصادی، مشکلات معیشتی و برخی ناکارآمدیهای مدیریتی، هزینههایی است که ملت ایران برای این استقلال و پیشرفت پرداخته است. اما هنر تحلیل یک پدیده تاریخی، در درک نسبت میان «دستاوردها» و «هزینهها» است. آنچه انقلاب اسلامی به ایران بخشید، یک «مدل توسعه» بومی و مستقل بود که ثابت کرد میتوان در برابر نظام سلطه جهانی ایستاد، مرزهای دانش را درنوردید و به یک قدرت الهامبخش تبدیل شد. این بزرگترین سرمایه و مهمترین دستاورد برای نسلهای آینده است؛ معادلهای معکوس که از دل خاکستر تحریم و تهدید، ققنوس قدرتمند پیشرفت و استقلال را به پرواز درآورد.






