در ادبیات رسانهای غالب؛ زنِ خاورمیانه، بهویژه در مناطق درگیری چون غزه و لبنان، اغلب در یک قاب کلیشهای به تصویر کشیده میشود: ابژهای منفعل، قربانیای گریان و سوژهای برای ترحم. این بازنمایی، که ریشه در نگاه شرقشناسانه (به تعبیر ادوارد سعید) دارد؛ عامدانه یا سهوانه، استراتژیکترین لایه مقاومت را از دیدهها پنهان میکند. این لایه، کنشگری فعال و هستیشناختی زنی است که نه در حاشیه، که در کانون تولید قدرت و تداوم ایستاده است و برای فهم عمیق این مقاومت، باید از تحلیلهای نظامی و سیاسی فراتر رفته و به پدیدارشناسی این نقش منحصر به فرد پرداخت.
اولین و بنیادینترین نقش زن در محور مقاومت، «مدیریت روایت» است. در هر نبردی، دو جنگ به صورت همزمان در جریان است: جنگ سخت در میدان و جنگ نرم بر سر روایتها. الگوی تاریخی این نقشآفرینی را میتوان در اقدام حضرت زینب (س) پس از واقعه عاشورا جستجو کرد. او با خطبههای خود، یک شکست نظامی ظاهری را به یک پیروزی گفتمانی ابدی بدل ساخت. امروز، این «کنشگری زینبی» - تعبیری که رهبر انقلاب اسلامی برای تبیین نقش زن در بزنگاههای تاریخی به کار میبرند - در اشکال مدرن بازتولید میشود. مادر شهیدی در غزه که بر پیکر فرزندش بوسه میزند و فریاد فداک یا اقصی سر میدهد، صرفاً در حال ابراز احساسات مادرانه نیست؛ او در حال تولید یک پیام استراتژیک برای دوربینها و وجدانهای بیدار جهان است. او با این کنش، مرگ را از یک تراژدی به یک حماسه و سرمایه نمادین تبدیل میکند. روزنامهنگار زن لبنانی که در خط مقدم، با صلابت گزارش میدهد، تنها یک خبرنگار نیست؛ او راوی دست اولی است که انحصار روایت خبرگزاریهای غربی را در هم میشکند. این زنان، با کلمات، اشکها و استقامتشان، اجازه نمیدهند که جایگاه مقاومت، به تروریسم تقلیل یابد.
دومین لایه، «بازتولید امید» در شرایط محاصره و ویرانی است. در جامعهشناسی مقاومت، امید یک متغیر لوکس نیست، بلکه یک سلاح استراتژیک است. دشمن با بمباران خانهها و زیرساختها، تنها به دنبال تخریب فیزیکی نیست؛ هدف اصلی، کشتن امید و تحمیل یاس فلسفی است. در این نقطه، زن به عنوان محور عاطفی خانواده و جامعه، به یک سنگر روانی تبدیل میشود. او با برپا کردن یک سفره ساده در میان آوار، با آموزش الفبا به کودکان در پناهگاه و با حفظ انسجام خانواده در سختترین شرایط، در حال اعلام این پیام است: «ما زندهایم و زندگی را ادامه میدهیم.» این مقاومت مدنی، به تعبیر جامعهشناسانی چون جین شارپ، شاید بیسروصداتر از مقاومت نظامی باشد، اما در بلندمدت، ویرانگرتر از هر موشکی برای دشمن است، زیرا اراده او برای نابودی یک ملت را خنثی میکند.
و اما عمیقترین لایه، کارکرد «هستیشناختی» زن است. در منازعاتی که ماهیت وجودی و هویتی دارند و دشمن به دنبال پاکسازی قومی است، زاد و ولد از یک امر بیولوژیک صرف، به یک کنش سیاسی بدل میشود. رَحِم زن، به آخرین سنگر بقا و تداوم یک ملت تبدیل میگردد. هر نوزادی که در غزه متولد میشود، نه فقط یک انسان جدید، که یک رأی اعتماد به امید و آینده و ابطال پروژه محو دشمن است. این همان نقطهای است که تحلیلهای مادی و نظامی از درک آن عاجزند. این منطق، منطق دکتر علی شریعتی در بازخوانی نقش حضرت فاطمه (س) است که او را نه فقط یک زن مقدس، که یک کنشگر اجتماعی معرفی میکند که با تربیت نسل، تاریخ را جهت میدهد.
تجلی انضمامی این لایههای تئوریک را میتوان در تابلویی متعالی و واقعی مشاهده کرد: مادر فلسطینی که پیکر بیجان کودکانش را در آغوش میفشارد، اما به جای شیون، اشک خود را به سلاحی برای رسوایی دشمن و الهامبخشی به جهان بدل میکند. او در آن لحظه، از یک مادر داغدیده فراتر رفته و به تندیسی از «صبر جمیل» و نماد شجاعت یک ملت تبدیل میشود. این جغرافیا مرز نمیشناسد؛ مادر ایرانی که فرزندش را برای دفاع از حریم مقاومت به لبنان میفرستد و خبر مفقود شدنش را میشنود؛ با استقامت و ایمانش، خانهاش را به یک عقبه تدارکاتی و روانی برای جبههها تبدیل میکند. صبر او، خود به یک کنشگر استراتژیک و پشتوانه معنوی برای رزمندگان بدل میگردد. این زنان، قربانیان منفعل نیستند؛ آنان در سختترین شرایط، در حال تولید قدرت نرم، بازآفرینی معنا و تضمین تداوم مبارزهاند.
این روایتها حامل پیام مهمی است: زن در محور مقاومت، نه قربانی جنگ، که خالق تداوم آن است. او کسی است که دردناکترین فقدانها را به قدرتمندترین روایتها تبدیل میکند، یاس را به امید بدل میسازد و با به دنیا آوردن هر نسل جدید، پیروزی نهایی را تضمین میکند تا به جهانیان نشان دهد که مقاومت، یک مفهوم صرفاً نظامی نیست؛ یک زیستبوم فرهنگی و اجتماعی است که از رَحِم مادرانش متولد میشود، در دامانشان رشد میکند و با روایتهایشان جاودانه میگردد.






