پنجشنبه 19 مهر 1403 | Thursday 10 October 2024

نه تنها تبریز که مراغه هم داغدار پر کشیدن رعنا جوانی است که روزگاری در کوچه پس کوچه‌های جنوب شهر مراغه به دنیا آمد و مالک نام گرفت تا سال‌ها بعد، مالک اشتر زمانش باشد؛ تا جام شهادت بنوشد و اسمش، دل یک ایران را بلرزاند. از همان کودکی که پای بساط کسب و کار پدر شاگردی می‌کرد، در سرش سودای خدمت بود. مالک آن زمان می‌دانست که باید برای حال خوب ایران کاری کند؛ دست بر زانو زد، تلاش کرد، درس خواند، دکترای حقوق گرفت و به سرعت وارد حوزه‌های کاری مختلف شد. رد پای تلاش‌های بی‌وقفه‌اش را می‌توان در تحول بنگاه‌های اقتصادی و به عنوان نیروی مولد بنگاه‌های ورشکسته جستجو کرد. هر کجا بنگاهی از نظر اقتصادی ورشکسته می‌شد، دست نیاز به سوی مالک رحمتی دراز می‌کرد تا همچون فرشته نجاتی برای تحول آن بنگاه اقدام کند. مالک جزو جوان‌ترین مدیرانی است که پس از انقلاب به دنیا آمد.

در دوران جنگ تحمیلی آنقدر کوچک بود که بعدها و زمانی که بر صندلی مدیریت تکیه می‌زند، نداند رزمندگان سال‌های دور در جبهه‌های جنگ چگونه جهادی کار می‌کردند. اما همیشه نبودن و ندیدن دلیل بر نتوانستن نیست. روحیه جهادی و روحیه مدیریتی در خون مالک زمان جریان داشت، بی آنکه دوران جنگ و انقلاب را درک کرده باشد. یک مدیر انقلابیِ جهادی بود؛ چه آن زمان که به عنوان معاون وزیر اقتصاد مشغول به کار شد، چه آن زمان که رئیس کل سازمان خصوصی‌سازی بود و چه سال‌ها بعد که به عنوان قائم مقام تولیت آستان قدس رضوی پیشانی بر آستان خورشید هشتم سایید و به برکت نام شاه خراسان، زندگی خود را متبرک کرد. او خادم الرضا (ع) بود. عشق به امام رضا در تک تک ابعاد زندگی‌اش موج می‌زد و خادمی ملت را نیز از همان خادمی امام رضا (ع) وام گرفته بود. این استاندار دهه شصتی، جوان‌ترین فرد حادثه سقوط بالگرد ریاست جمهوری بود که با رفتنش یک تبریز را داغدار کرد؛ کمر مراغه را شکست و دل‌های ایرانیان بسیاری را در سوگ رفتنش عزادار نمود. این روایت، حال همسری است که چند ماهی است در سوگ همسر شهیدش می‎سوزد اما با اقتدار ایستاده تا فرزندانش را حمایت کند و در سنگر خانواده، راه شهیدش را ادامه دهد.

 

نمی‎دانستم آخرین بار است...

خانم سیدهاشمی 15 سال با شهید مالک زندگی کرده و حاصل این زندگی سلما، حلما و علی هستند که از این پس باید هم برایشان پدر باشد و هم مادر. او معتقد است همسر شهیدش از همان کودکی، با روحیه‎ای جهادی و متفاوت بزرگ شد. از همان زمان که در کوچه پس کوچه‌های مراغه دست فروشی می‌کرد تا زمانی که مسئولیت پایگاه مقاومت شهید مدنی مسجد محله را بر عهده گرفت و تا لحظه‌ای که شربت شهادت را نوشید. خانم سیدهاشمی در طول دوران زندگی مشترک از مالک رحمتی چیزهای بسیاری آموخته و او را الگوی رفتاری خود قرار داده است. او که مغز متفکر پایگاه مقاومت شهید مدنی بود و طرح‌های بسیاری چون طرح مطالعاتی آثار شهید مطهری، طرح مطالعاتی آثار مقام معظم رهبری، طرح مطالعاتی علامه مصباح و ... را در پایگاه پایه گذاری کرد که به گفته همسرش، آثار و برکاتش در برنامه‌های آتی مجموعه مشخص خواهد شد "شهید مالک، به صحبت‌های مقام معظم رهبری بسیار توجه می‌کرد. یادم است در اوایل ازدواج برایم تعریف می‎کرد از آنجایی که رهبر عزیز انقلاب فرموده بودند آثار شهید مطهری مایه تحقق نظام است، برای تحقق این حرف مقام معظم رهبری با اینکه دانشجو بود، تمام پس‌انداز خود را صرف تهیه گزیده آثار شهید مطهری کرد، آن‌ها را به پایگاه مقاومت بسیج محله اهدا کرد تا در اختیار علاقمندان قرار بگیرد. بسیار به مطالعه اهمیت می‌داد و حاضر بود برای توسعه مطالعه دست به هر کاری بزند." همسرش؛ شهید مالک رحمتی را فردی فعال، پویا و همه چیز تمام می‌داند. همه چیز تمام در همه کارها به ویژه در امور خیر "شهید مالک، طرح احسان ۱۴ هزار نفری در ایام فاطمیه را با کمک برادرش صالح رحمتی که فرمانده پایگاه ماست پایه ریزی کرد. یکی از بانیان اصلی راه‌اندازی مرکز نیکوکاری امام مهدی (عج) برای کمک به فقرای شهرستان بود و تمام تلاش خود را می‌کرد تا همواره حمایت‌های متعددی از خانواده‌های نیازمندان داشته باشد."

شهید مالک در رفاقت همیشه پیش قدم بود، این را خانم سیدهاشمی؛ همسر و رفیق اصلی او می‌گوید "شهید مالک در هر پست و مقامی که بود با اینکه مشغله کاری‌اش بسیار زیاد بود، اما همیشه برای حفظ رفاقت بین خود و دوستانش پیش قدم بود. حتی این رفاقت را به داخل خانه هم آورده بود. او قبل از اینکه همسرم باشد، رفیقم بود. همواره جویای احوال من بود و برای زندگی ما ارزش بسیاری قائل بود. این بزرگ‌منشی و مناعت طبع او؛ من، خانواده و همه دوستانش را شرمنده می‌کرد." خانم سیدهاشمی از آخرین‌ها می‌گوید، از آخرین‌هایی که هیچ کدام از ما نمی‌دانیم برای آخرین بار اتفاق می‌افتد و قرار است یک عمر دلمان را بسوزاند. "آخرین بار ساعاتی قبل از عزیمت او برای استقبال از رییس جمهور شهید در کنار هم بودیم. مثل همیشه لبخند بر لب داشت. چهره‎اش پر از نور شده بود. تا دم در بدرقه‎اش کردم. دستی تکان داد و گفت مراقب خودت و بچه‎ها باش. ای کاش می‎دانستم آخرین باری است که طنین صدایش در خانه می‎پیچد." او، شهید مالک را خادم گمنام می‌نامد و پل می‌زند به خاطره سال ۱۳۸۳ که مالک برایش تعریف کرده بود؛ آن زمان که فعالین مسجد محله را به اردوی زیارتی، فرهنگی تهران، قم و مشهد برده بودند. هماهنگی، اسکان، پشتیبانی، تدارک، پذیرایی و رفت و برگشت این اردو همگی بر عهده شهید مالک رحمتی بود در حالی که تا مدت‌ها بعد از برگزاری این اردو کسی نمی‌فهمید تمام امور این اردو را خودش یک تنه انجام داده، بدون آنکه حرفی از آن بر زبان بیاورد.

 

از حواشی پرهیز می‎کرد، به تکلیف می‎پرداخت

شهید مالک رحمتی از آن دست مسئولانی بود که خدمت به مردم را سرلوحه کار خود قرار داده بود و برای رسیدن به این هدف از حواشی پرهیز می‌کرد. خانم سیدهاشمی با اشاره به این نکته می‌گوید "شهید مالک اصلاً به حواشی اهمیت نمی‌داد، به ویژه در مباحث کاری و مسئولیت‌های خطیری که به او محول شده بود. از آنجایی که او یک مدیر خیلی جوان بود، بسیاری از افراد می‌خواستند جریاناتی پشت سر او راه بیندازند؛ اما شهید مالک به دلیل این که تکلیف و مسیرش را درست تشخیص داده بود، همانند شهید رئیسی به هیچ کدام از این حواشی اهمیت نمی‌داد و پرداختن به این تکلیف برایش در اولویت بود تا پرداختن به حواشی. به همین دلیل هم بود که مقام معظم رهبری تعبیر -استاندار انقلابی و متدین- را برای شهید مالک به کار بردند و اگر بخواهم شهید رحمتی را در یک جمله خلاصه کنم، عصاره آن همین تعبیری است که مقام معظم رهبری به آن اشاره کرده‌اند." مثل بسیاری از ایرانیان، قلب شهید مالک رحمتی هم به عشق امام حسین (ع) می‌تپید. این ارادت آنقدر عمیق بود که به گفته همسرش حتماً باید سفره‌داری ظهر عاشورا را خودش شخصا انجام می‌داد. حتی اگر خارج از تبریز بود باید ظهر عاشورا به هیات عاشوراییان می‌آمد و سفره ظهر عاشورای عزای حسین (ع) را بر پا می‌کرد. شهید مالک یکی از بانیان اصلی هیات عاشوراییان است که با همکاری و همراهی علیرضا فرشاد یکی از دوستان صمیمی‎اش و چند نفر دیگر سال‌هاست آن را دایر کرده‌اند و عزای حسین (ع) را در آن بر پا می‌کنند. همسر استاندار فقید از فروتنی شهید مالک می‌گوید "اصلاً کاری به این نداشت که استاندار است. هر زمان که در ایام محرم و فاطمیه روضه بر پا می‌کرد، برای طرح احسان ۱۴ هزار نفری و به نیت ۱۴ معصوم خودش آشپزی می‌کرد، روضه‌خوانی و سخنرانی را هم بر عهده می‌گرفت. در هر جمعی که قرار می‌گرفت تمام امور را یک تنه انجام می‌داد و به بهترین نحو اجرا می‌کرد."

 

خال یک شهر خراب است...

برای همسری که سال‌ها با شهید مالک دمخور بوده، سخت است از شهادت رفیق راه و پدر فرزندانش صحبت کند. خانم سیدهاشمی بغض نشسته در گلویش را فرو می‌دهد و از خبر شهادت همسرش می‌گوید "خبر شهادت او مانند آواری بود که بر سر من، خانواده و دوستانش خراب شد. باور نمی‌کردیم کسی که حامی، دوست و همراه ما بود به این راحتی رفته باشد. یک مدیر مردمی را از دست دادیم، یک همسر واقعی و یک پدر نمونه را. مثل مردم عادی هم رفتار و هم زندگی می‌کرد. یک آدم آرمانی و غیرقابل دسترس نبود. در خیلی از مسائل و مشکلات زندگی از او راهنمایی می‌گرفتم. علاقه و محبت خاصی بین ما بود. از روزی که رفته، نه تنها حال من که حال یک شهر خراب است. رفت و صبر و قرار ما را با خود برد."

همسرش از سختی روزهای بدون او می‎گوید "طی چند ماه گذشته انگار چیزی گم کرده‎ایم. بچه‎ها بهانه پدرشان را می‎گیرند. آنقدر بودنش همه چیز را برای ما کامل کرده بود که نبودنش، خلاء بزرگی است در زندگی‎مان. بعنوان یک همسر و مادر باید یادگارهای مالک را به بهترین شکل بزرگ کنم تا فرزندانش راه او را ادامه دهند." و از دلتنگی این روزهایش می‌گوید "از روز دفن شهید مالک تا الان، هر لحظه و هر ساعت که دلتنگ می‌شدم و اراده می‌کردم که بروم و یک خلوت خودمانی با قبر شهید داشته باشم، صف طویلی از جمعیت را می‌دیدم که برای زیارت قبر او در انتظارند. از همه قشر، از همه دیدگاه و از هر تفکر و سبک زندگی می‌آیند بالای سر قبر شهید اشک می‌ریزند و درد دل می‌کنند. این نشان از پیوند عمیقی است که او در بندگی با خدا داشت. هر کس که بنده خالص خدا باشد، حتی پس از مرگش هم محبوب همه خواهد بود، مثل همسرم شهید مالک"

یادآوری خاطرات همسرِ رفته، خانم سیدهاشمی را به سکوت وا می‌دارد. صحبت از شهدای حادثه سقوط بالگرد همه را منقلب می‌کند به ویژه شهید مالک رحمتی که زود هنگام رفت. استاندار دهه شصتی آذربایجان شرقی که به گفته همسرش بهترین پدر بود و رفیق‎ترین همسر. این روزها بغض سنگینی گلوی حلمای ۱۳ ساله، علی ۹ ساله و سلمای ۴ ساله را می‌فشارد. فرزندانی که یتیمِ نبودِ پدری شده‌اند که برایشان فراتر از یک پدر بود. و همسری که مانده تا راه همسر شهیدش را با استقامت زنانه خود ادامه دهد و لرزه بر تن دشمنان میهن بیفکند. اما بغض آن‌ها جانسوزتر از این حرف‌هاست که فقط درد رفتن پدر را به دنبال داشته باشد. او رفت و فرزندانش چشم به راه پدری هستند که دیگر نیست، "رحمتی که مالک دل‌ها بود..."

 

نوشته شده توسط هدی رضوانی پور

 

 

تمامی حقوق متعلق به پایگاه خبری پیام اردیبهشت میباشد.

طراحی و اجرا : گروه زند

Template Design:Dima Group