توسعه، همواره با پارادوکسهایش زاده میشود. با دوگانگیهایش. شبیه به آتشی است که هم گرما و روشنایی میبخشد و هم دودی ناگزیر به همراه دارد. تاریخ تمدن بشری، داستان تلاش برای مهار همین دود است. انقلاب صنعتی، لندن را غرق در مه و دوده کرد و عصر دیجیتال، کوههایی از زبالههای الکترونیکی بر جای گذاشت. هر جهش بزرگ، یک «هزینه» یا یک «اثر جانبی» بر دوش محیط خود نهاده است. هنرِ انسانِ امروز، نه در خاموش کردن آتش توسعه، که در یافتن راهی خلاقانه برای تبدیل همان دودِ مزاحم، به منبعی جدید برای انرژی و حیات است. حکایت صنعت نیشکر در خوزستان، این شکرستانِ اساطیری ایران، امروز دقیقاً روایتی از همین بلوغ است. داستانی که با یک چالش بزرگ و قابل لمس آغاز شد - چالشی به نام «پسماند» و «اثرات زیستمحیطی» - و امروز به یک الگوی درخشان از «اقتصاد چرخهای» و «نوآوری فناورانه» ختم میشود. گزارش پیش رو، شرح یک «پاسخ» هوشمندانه به این گذار است؛ پاسخ یک صنعت به زمانه خویش.
وقتی «پسماند» صورت مسئله میشود
در نگاه اول، دود و پساب، نقاط تاریک یک کارنامه صنعتی به نظر میرسند. اما در نگاه یک مهندس، اینها نه نقاط تاریک، که «ناکآرآمدیهای تعریفنشده» در یک سیستم هستند. متغیرهایی که از چرخه اصلی تولید خارج شدهاند و باید برایشان جایگاهی جدید تعریف کرد. محمدباقر خراسانی، کارشناس ارشد مهندسی عمران-محیط زیست و فعال این حوزه در سیرجان، این نگاه سیستمی را اینگونه تشریح میکند: «در مهندسی محیط زیست مدرن، ما دیگر چیزی به نام "زباله" یا "ضایعات" نداریم. ما با مفهوم "منابع سرگردان" روبرو هستیم. یعنی یک ماده با ارزش (چه از نظر انرژی و چه از نظر ساختار مولکولی) که در جایگاه اشتباهی قرار گرفته است. باگاس نیشکر یا پساب ویناس، از این منظر، یک معضل زیستمحیطی نیستند؛ بلکه یک "صورت مسئله مهندسی" بسیار جذاب هستند. مسئله این است: چگونه میتوان این حجم عظیم از زیستتوده و مواد آلی را دوباره به چرخه ارزش بازگرداند؟»
این تغییر نگاه، نقطه عزیمتِ تمام نوآوریهاست. فرهاد افشار، کارشناس ارشد مدیریت تکنولوژی و مدرس پارک علم و فناوری کرمان، این گذار فکری را کلید اصلی میداند: «دقیقا. تا زمانی که یک سازمان، پسماند خود را به چشم "هزینه" (هزینه دفن، هزینه جریمه زیستمحیطی) ببیند، تنها راهکارش مدیریت بحران و کاهش خسارت است. اما به محض اینکه نگاهش را تغییر دهد و آن را یک "دارایی مدیریتنشده" ببیند، از فاز مدیریت بحران وارد فاز "مدیریت نوآوری" میشود. اینجاست که R&D (تحقیق و توسعه) معنا پیدا میکند و شرکت به جای استخدام مدیر بحران، به دنبال جذب فناور و ایدهپرداز میرود»
از مسیر خطی تا معماری دایرهای
صنایع نسل قدیم، بر یک تفکر خطی بنا شده بودند: «برداشت - تولید - مصرف - دفن». یک جاده یکطرفه که به بنبستِ ضایعات ختم میشد. اما آینده از آنِ تفکر دایرهای است. معماری یک اکوسیستم صنعتی که در آن، خروجی یک فرآیند، ورودی فرآیند بعدی است. این همان گذار استراتژیکی است که صنعت نیشکر خوزستان در حال پیمودن آن است.
فرهاد افشار این مسیر را «تغییر مسیر تکنولوژیک» مینامد: «هر صنعتی یک مسیر تکنولوژیک مشخص دارد که به آن عادت کرده است. تغییر این مسیر، سختترین کار برای یک مدیر است، چون با عدم قطعیت همراه است. اما صنایع پیشرو، همین ریسک را میپذیرند. در اینجا، به جای ادامه مسیر خطی "تولید شکر و دفن باگاس"، یک مسیر جدید و دایرهای تعریف میشود. در این مسیر جدید، باگاس دیگر یک خروجی نهایی نیست، بلکه یک "هاب" یا یک "پلتفرم" برای خلق چندین مسیر ارزش جدید است: یک مسیر به سمت تولید انرژی برق، یک مسیر به سمت تولید تختههای صنعتی (MDF)، یک مسیر به سمت تولید خوراک دام و حتی مسیرهای آیندهپژوهانهتر مانند تولید بیوپلاستیکها و اتانول»
محمدباقر خراسانی این معماری دایرهای را از منظر فنی تایید میکند: «این کاملاً امکانپذیر و بهینه است. وقتی باگاس در نیروگاه زیستتوده سوزانده میشود، خاکستر باقیمانده از آن سرشار از پتاسیم و مواد معدنی است که میتواند به عنوان کود به خودِ مزارع نیشکر بازگردد. یا پساب ویناس، پس از فرآیندهای تصفیه هوازی و بیهوازی، نه تنها آب مورد نیاز برای آبیاری را تأمین میکند، بلکه به دلیل داشتن مواد آلی، خاک را نیز تقویت میکند. این یعنی طراحی یک سیستم صنعتی که خودش، خودش را تغذیه و ترمیم میکند. این اوج همخوانی مهندسی عمران و مهندسی محیط زیست است»
نقشه راه یک گذار؛ از ایده تا اکوسیستم
اما صرفاً داشتن ایدههای خوب کافی نیست. چالش بزرگ، تبدیل این ایدهها به یک واقعیت صنعتی و اقتصادی پایدار است. اینجاست که مدیریت تکنولوژی نقش یک رهبر ارکستر را بازی میکند. فرهاد افشار در این خصوص توضیح میدهد: «یک گذار موفق، نیازمند یک "نقشه راه نوآوری" است. این نقشه راه چند جزء کلیدی دارد. اول، "رصد فناوری"؛ یعنی دائماً ببینیم در دنیا با زیستتوده نیشکر چه کارهای جدیدی انجام میدهند. دوم، "سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه داخلی"؛ یعنی ایجاد آزمایشگاهها و مراکز پژوهشی که این فناوریهای جهانی را بومیسازی کنند. سوم و از همه مهمتر، "ایجاد اکوسیستم نوآوری"؛ یعنی صنعت نیشکر به جای اینکه تلاش کند همهی کارها را خودش انجام دهد، به یک پلتفرم برای شرکتهای دانشبنیان و استارتاپهای کوچکتر تبدیل شود. مثلاً خودش برق کلان را تولید کند، اما تولید ظروف یکبار مصرف گیاهی از باگاس را به یک استارتاپ خلاق در پارک علم و فناوری خوزستان بسپارد»
این نگاه اکوسیستمی، بار سنگین نوآوری را توزیع کرده و سرعت رشد را به شدت افزایش میدهد. محمدباقر خراسانی این مدل را از منظر پایداری اجتماعی نیز توضیح میدهد: «این رویکرد، توسعه را در منطقه "تکثیر" میکند. به جای اینکه فقط یک صنعت بزرگ داشته باشیم، شبکهای از صنایع کوچک و متوسط فناور در اطراف آن شکل میگیرد. این یعنی ایجاد شغلهای تخصصی و متنوع برای فارغالتحصیلان دانشگاهی همان منطقه. این کار، اثرات اجتماعی مثبت یک صنعت را به مراتب فراتر از دروازههای خود کارخانه میبرد و به معنای واقعی کلمه، به "توسعه پایدار منطقه" کمک میکند»
ارتش مغزها؛ سوخت انسانیِ موتورِ نوآوری
تکنولوژی به خودی خود حرکت نمیکند. نقشه راه، تنها خطوطی روی کاغذ است. موتور واقعی این گذار، نیروی انسانی متخصصی است که این ماشین پیچیده را به حرکت درمیآورد. این تحول، نیازمند ارتشی از مهندسان شیمی، متخصصان بیوتکنولوژی، مهندسان محیط زیست و مدیران صنعتی است که زبان این دنیای جدید را بفهمند و توانایی اجرای آن را داشته باشند. اینجاست که ارتباط عمیق و ارگانیک میان صنعت و دانشگاه، از یک شعار به یک ضرورت استراتژیک تبدیل میشود.
محمدباقر خراسانی بر این نکته تاکید دارد: «هیچ پروژه عمرانی یا زیستمحیطی پیشرفتهای بدون تیم اجرایی متخصص به سرانجام نمیرسد. طراحی یک نیروگاه زیستتوده یا یک سیستم تصفیه پساب پیشرفته، تنها نیمی از کار است. نیم دیگر، بهرهبرداری، نگهداری و بهینهسازی مداوم آن است که این وظیفه بر دوش کارشناسان و مهندسان مقیم در سایت است. بنابراین، سرمایهگذاری در آموزش و توانمندسازی نیروی انسانی بومی، به اندازه سرمایهگذاری در خرید تجهیزات اهمیت دارد»
و فرهاد افشار این موضوع را به «جذب و حفظ استعدادها» گره میزند: «در مدیریت تکنولوژی، ما مفهومی داریم به نام "ظرفیت جذب". یعنی توانایی یک سازمان برای شناسایی، جذب و به کارگیری دانش جدید. این ظرفیت در ماشینها نیست، در انسانهاست. وقتی یک صنعت بزرگ مانند نیشکر، پروژههای دانشبنیان تعریف میکند، عملاً به یک آهنربای جذب نخبگان تبدیل میشود. فارغالتحصیل دانشگاهی که میبیند میتواند در شهر خودش روی پروژههایی در لبه تکنولوژی کار کند، انگیزهای برای مهاجرت نخواهد داشت. این فرآیند، به طور خودکار، به غنیسازی سرمایه انسانی منطقه منجر میشود که پایدارترین نوع توسعه است»
صنعتی که به خود مینگرد؛ بلوغ یک غول مهربان
تمام این تحولات فنی و استراتژیک، ریشه در یک تحول عمیقتر دارد: یک تغییر در "فرهنگ سازمانی". گذار از یک غول صنعتی که تنها به تناژ تولید میاندیشد، به یک "غول مهربان" و یک شهروند مسئولیتپذیر که ردپای زیستمحیطی و نقش اجتماعی خود را دائماً پایش و بهینهسازی میکند. این بلوغ، ارزشمندترین دارایی نامشهود این صنعت است.
این همان نقطهای است که صنعت نیشکر، چالشهایش را نه به عنوان یک تهدید خارجی، بلکه به عنوان یک فرصت برای خودنگری و تعالی درونی پذیرفته است. ایجاد واحدهای مستقل HSE (بهداشت، ایمنی و محیط زیست)، تعریف پروژههای بزرگ برای "برداشت سبز" به منظور حذف تدریجی آتشزدن مزارع و سرمایهگذاریهای کلان در تکنولوژیهای تصفیه آب و هوا، همگی نشانههای این بلوغ درونی هستند. این صنعت دریافته است که در دنیای امروز، «پایداری» نه یک انتخاب لوکس، بلکه بخشی جداییناپذیر از «مزیت رقابتی» است. این مساله را هر دو متخصصی که پای صحبت آنها نشستهایم نیز تایید میمنند و بر این باور هستند که بهرمندی از این فرصت، راهی مناسب است تا مزیت رقابتی در صنعت نیشکر به یک پایداری نسبی رسیده و بتواند این غول مهربان را به بلوغی که در عرصه تکنولوژی مد نظر دارد؛ نزدیکتر نماید.
اکنون بازگردیم به استعارهی آتش. آتشی که روزی دودش، آسمان آبی خوزستان را میخراشید و بهانهای برای نقد بود، آتشی که امروز در کورههای نیروگاههای زیستتوده، مهار شده تا همان آسمان را روشن کند. آن خاکستر مزاحم، امروز کودی حیاتبخش برای خاک شده و آن پساب نگرانکننده، آبی برای سیراب کردن ریشهها. این، داستان کیمیاگری است. کیمیاگری مدرن. صنعت نیشکر خوزستان در این سفر، نه تنها در حال تولید شکر، که در حال تولید یک «الگو» است. الگویی برای سایر صنایع بزرگ کشور که چگونه میتوان از دل بزرگترین چالشهای زیستمحیطی، بزرگترین فرصتهای فناورانه و اقتصادی را خلق کرد. این آتش، اکنون نه تنها نمیسوزاند، که گلستانی از نوآوری، اشتغال پایدار و توسعه سبز را به ارمغان آورده است. و این، شیرینترین محصولی است که میتوان از دل شکرستان ایران برداشت کرد.






