يكشنبه 18 آبان 1404 | Sunday 9 November 2025

پشت فرمان نشسته‌ای. موتور ماشینت مثل ساعت کار می‌کند؛ بنزین داری، روغن به اندازه است و از معاینه فنی هم سربلند بیرون آمده‌ای. اما در ترافیک گیر کرده‌ای. راهبندان است. نه تقصیر توست، نه نقص فنی ماشینت. مشکل از سیستم است؛ از جاده‌ای که کشش این همه مسافر را ندارد. حالا دو راه داری: یا آنقدر بوق بزنی و به زمین و زمان ناسزا بگویی تا بنزینت تمام شود و همانجا متوقف شوی، یا اینکه سیستم صوتی ماشین را روشن کنی، از موسیقی لذت ببری، با بغل‌دستی‌ات گپ بزنی و بپذیری که این مسیر، بخشی از سفر است.

داستان «امید» و «نشاط» در جامعه امروز ما، شباهت عجیبی به همین سناریو دارد. ما سال‌هاست که فکر می‌کنیم امیدواری یک قطعه‌ی داخلی و کاملاً شخصی است؛ یک جور توانمندی فردی برای خوب نگه داشتن حال موتور روان‌مان. غافل از اینکه حتی بهترین و آماده‌ترین راننده‌ها هم در یک جاده خراب و پرترافیک، فرسوده می‌شوند. امروز، علم روانشناسی و جامعه‌شناسی دست در دست هم، به یک بازتعریف شگفت‌انگیز رسیده‌اند: امید، بیش از آنکه یک ویژگی فردی باشد، یک سرمایه اجتماعی است. یک ویروس واگیردار که می‌تواند یک جامعه را مبتلا کند یا یک اپیدمی ناامیدی که آن را به زانو درآورد. دکتر مریم نظری، روانشناس و استاد دانشگاه، و محمدعلی طالبی، جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور، به این نکته اشاره می‎کنند که کلید نشاط‌آفرینی، نه در اتاق‌های مشاوره فردی، که در شریان‌های حیاتی جامعه نهفته است. گزارش پیش رو، سفری است به قلب این مفهوم؛ اینکه چگونه می‌توانیم از یک «راننده خوب» به یک «سازنده جاده» تبدیل شویم.

 

معماری امید: از عصب‌های مغز تا بافت شهر

وقتی صحبت از امید می‌شود، ذهن‌ها ناخودآگاه به سمت جملات انگیزشی و تفکر مثبت می‌رود. اما دکتر مریم نظری، با نگاهی دقیق و علمی، این تصور سطحی را به چالش می‌کشد و می‎گوید «باید میان امیدواری و خوش‌بینی ساده‌انگارانه تمایز قائل شویم. خوش‌بینی صرفاً باور به این است که "همه چیز درست می‌شود"، اما امیدواری یک فرآیند شناختی فعال است. امید یعنی پذیرش واقعیت‌های موجود، هرچقدر هم که تلخ و در عین حال، باور به توانایی خود و دیگران برای یافتن مسیرهای جایگزین و خلق آینده‌ای بهتر. امید، ترکیبی از هدف‌گذاری، ایجاد مسیر و انگیزه است.»

از دیدگاه دکتر نظری، امید یک نرم‌افزار ذهنی است که روی سخت‌افزار مغز ما نصب می‌شود. او می‌گوید: «تحقیقات علوم اعصاب نشان می‌دهد که افراد امیدوار، فعالیت بیشتری در قشر پیش فرونتال مغز خود دارند؛ بخشی که مسئول حل مسئله، برنامه‌ریزی و کنترل تکانه است. این یعنی امید، مغز را از حالت انفعالی و قربانی‌پنداری خارج کرده و به حالت "مسئله‌محور" تغییر وضعیت می‌دهد. فرد امیدوار به جای پرسیدن "چرا من؟"، می‌پرسد "حالا چه کنم؟". این تغییر پارادایم کوچک، یک انقلاب در سلامت روان فردی ایجاد می‌کند.»

اما این نرم‌افزار چگونه نوشته می‌شود؟ دکتر نظری معتقد است که بخش مهمی از کدهای این برنامه، در محیط اطراف ما نوشته می‌شود. «کودکی را تصور کنید که در محیطی امن، حمایت‌گر و قابل پیش‌بینی رشد می‌کند. او یاد می‌گیرد که تلاش‌هایش نتیجه می‌دهد و در صورت شکست، شبکه‌ای از حمایت اجتماعی (خانواده، مدرسه) وجود دارد که او را در بر می‌گیرد. این کودک، معماری عصبی امید را در مغز خود بنا می‌کند. حال کودکی دیگر را در محیطی پر از آشوب، بی‌ثباتی و بی‌عدالتی در نظر بگیرید. مغز او یاد می‌گیرد که تلاش‌هایش بی‌فایده است و دنیا مکانی غیرقابل اعتماد است. در اینجا، زیرساخت‌های ناامیدی شکل می‌گیرد.» اینجاست که روانشناسی فردی به جامعه‌شناسی پیوند می‌خورد؛ امید از یک انتخاب شخصی فراتر رفته و به یک محصول اجتماعی تبدیل می‌شود.

 

واکسن اجتماعی: وقتی نشاط، یک اپیدمی مسری می‌شود

اگر امید یک نرم‌افزار است، جامعه بستر و شبکه اینترنتی است که این نرم‌افزار را توزیع یا مسدود می‌کند. محمدعلی طالبی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، این مفهوم را بسط داده و می‎گوید «ما در جامعه‌شناسی از مفهومی به نام "سرمایه اجتماعی" صحبت می‌کنیم. سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد، شبکه‌های ارتباطی و هنجارهای متقابل که همکاری و کنش جمعی را تسهیل می‌کند. جامعه‌ای که سرمایه اجتماعی بالایی دارد، در واقع یک سیستم ایمنی قدرتمند در برابر ویروس ناامیدی ساخته است.»

طالبی معتقد است که نشاط و امید، بیش از آنکه تزریقی باشند، واگیردار هستند. «وقتی شما در محله‌ای زندگی می‌کنید که همسایه‌ها با هم در ارتباط هستند، برای حل مشکلات محله (مثل امنیت یا نظافت) دور هم جمع می‌شوند و یک حس تعلق و هویت مشترک دارند، شما به‌طور ناخودآگاه احساس امنیت و کارآمدی بیشتری می‌کنید. این "کارآمدی جمعی"، بهترین پادتن برای احساس انزوا و درماندگی است. وقتی می‌بینید کنش شما در کنار دیگران "اثر" دارد، امید در شما جوانه می‌زند.»

او با اشاره به ظرفیت‌های بومی شهرهایی مانند سیرجان، ادامه می‎دهد «رسانه‌ها نقشی حیاتی در این زمینه دارند. به جای تمرکز صرف بر مشکلات و کمبودها، می‌توانند روایتگر داستان‌های موفقیت‌آمیز همکاری‌های جمعی باشند. روایت یک گروه جوان که یک فضای متروکه شهری را به یک پاتوق فرهنگی تبدیل کرده‌اند، روایت بازاریانی که برای حمایت از یک همکار بیمارشان بسیج شده‌اند، یا روایت کشاورزانی که با استفاده از یک روش نوین آبیاری، بحران آب را مدیریت کرده‌اند. این روایت‌ها، سلول‌های بنیادین امید را در بافت جامعه تکثیر می‌کنند. اینها صرفاً اخبار خوب نیستند؛ اینها دستورالعمل‌های ساختن امید هستند.» طالبی تاکید می‎کند که نشاط اجتماعی با شادی‌های لحظه‌ای و سطحی متفاوت است. «نشاط اجتماعی یعنی حس معنادار بودن، تعلق داشتن و مؤثر بودن. این حس در مشارکت‌های داوطلبانه، در رویدادهای فرهنگی محلی، و در فضاهای عمومی شهری که مردم را به تعامل دعوت می‌کند، تولید می‌شود.»

 

الگوریتم یأس: تله‌های مدرن در مسیر امیدواری

اما چرا با وجود این ظرفیت‌ها، گاهی جامعه دچار رخوت و ناامیدی می‌شود؟ هر دو متخصص به موانع و تله‌های مدرنی اشاره می‎کنند که مانند ویروس‌های کامپیوتری، نرم‌افزار امید ما را مختل می‌کنند. دکتر نظری به «فرهنگ مقایسه» که توسط شبکه‌های اجتماعی تشدید می‌شود، اشاره می‎کند «در گذشته، دایره مقایسه ما محدود به اطرافیانمان بود. امروز، ما زندگی خود را با ویترین بی‌نقص و ویرایش‌شده زندگی هزاران نفر در سراسر جهان مقایسه می‌کنیم. این الگوریتم، دائماً به ما حس "ناکافی بودن" را تزریق می‌کند و این حس، قاتل زنجیره‌ای امید است.»

از سوی دیگر، دکتر طالبی به «فرسایش فضاهای عمومی» و «فردگرایی افراطی» به عنوان یک تهدید جامعه‌شناختی اشاره دارد «زمانی که پارک‌ها، میادین شهری و مراکز فرهنگی از کارکرد اصلی خود که ایجاد تعامل اجتماعی است، تهی می‌شوند و تبدیل به فضاهای عبور بی‌تفاوت می‌شوند، ما فرصت شارژ کردن باتری اجتماعی خود را از دست می‎دهیم. آپارتمان‌نشینی مدرن، اگر با سازوکارهای ارتباطی همراه نباشد، می‌تواند افراد را در پیله‌های تنهایی خود حبس کند. در چنین شرایطی، فرد احساس می‌کند که در مشکلاتش تنهاست و این، مستقیم‌ترین مسیر به سمت ناامیدی است.»

دکتر طالبی همچنین به نقش ساختارهای کلان اقتصادی و سیاسی اشاره دارد «وقتی فرد احساس کند که تلاش‌هایش به دلیل وجود بی‌عدالتی یا ساختارهای ناکارآمد به نتیجه نمی‌رسد، دچار "درماندگی آموخته‌شده " می‌شود. در این حالت، فرد حتی زمانی که فرصت تغییر وجود دارد، تلاشی نمی‌کند، زیرا یاد گرفته است که تلاش‌هایش بی‌فایده است. وظیفه اصلی نهادهای مربوطه و رسانه‌ها، مبارزه با این حس و تقویت این باور است که "صدای شما شنیده می‌شود و کنش شما اثرگذار است".»

 

کارخانه تولید امید: از تماشاچی بودن تا بازیگری

با این تفاسیر، راه حل چیست؟ آیا باید منتظر یک معجزه یا یک ناجی باشیم؟ پاسخ هر دو کارشناس، منفی است. کلیدواژه نهایی، «کنش‌گری فعال» است. امید، یک محصول آماده نیست که بتوان آن را خرید؛ یک کارخانه است که باید آجر به آجر آن را ساخت.

دکتر نظری در این باره می‌گوید: «از منظر روانشناسی، بهترین راه برای غلبه بر احساس درماندگی، برداشتن قدم‌های کوچک و قابل مدیریت است. به جای تمرکز بر مشکلاتی که کنترلشان از دست ما خارج است، باید بر "دایره نفوذ" خود متمرکز شویم. تمیز کردن یک کوچه، آموزش یک مهارت به یک کودک، کتاب خواندن برای سالمندان یک آسایشگاه؛ این کنش‌های کوچک، حس کارآمدی و کنترل را به ما بازمی‌گردانند و مغز را برای امیدواری بازآموزی می‌کنند.»

دکتر طالبی نیز همین ایده را در مقیاس اجتماعی تکمیل می‌کند: «امید را نباید در آسمان‌ها جستجو کرد؛ امید در همین کنش‌های کوچک جمعی روی زمین ساخته می‌شود. رسانه‌ها می‌توانند به جای اینکه صرفاً منعکس‌کننده مشکلات باشند، به "تسهیل‌گر" راه حل‌ها تبدیل شوند. یک پویش رسانه‌ای برای جمع‌آوری کتاب برای مناطق محروم، معرفی کسب‌وکارهای کوچک و خلاق محلی، ایجاد یک پلتفرم برای اتصال نیازمندان و داوطلبان؛ اینها همه مصادیق "تولید امید" هستند.» او معتقد است که ما باید از مصرف‌کنندگان منفعل اخبار، به تولیدکنندگان فعال روایت‌های امیدوارکننده تبدیل شویم.

بازگردیم به استعاره ابتدای گزارش. شاید ما نتوانیم به تنهایی کل ترافیک را روان کنیم یا یک شبه تمام جاده‌ها را عریض و ایمن سازیم. اما می‌توانیم انتخاب کنیم که در این راهبندان، ماشینی باشیم که موسیقی‌اش حال ماشین‌های دیگر را هم خوب می‌کند. می‌توانیم کسی باشیم که به راننده کناری یک فنجان چای تعارف می‌کند. می‌توانیم با چراغ زدن، راه را برای دیگری باز کنیم.

امید و نشاط، سوختی نیست که در ابتدای سفر باک ماشین‌مان را با آن پر کرده باشیم و انتظار داشته باشیم تا ابد ما را پیش ببرد. امید، پمپ بنزین‌های کوچکی است که خودمان در میانه راه برای خودمان و برای دیگران می‌سازیم. هر لبخند، هر همکاری، هر روایت الهام‌بخش و هر قدم کوچکی که برای بهتر کردن دنیای اطرافمان برمی‌داریم، یک گالن به این باک جمعی اضافه می‌کند. برنده شدن در بازی زندگی، نه به رسیدن به مقصدی بی‌نقص، که به کیفیت همین سوخت‌گیری‌های بین راهی بستگی دارد. و این، هنری است که باید با هم بیاموزیم و با هم تمرین کنیم.

 

 

تمامی حقوق متعلق به پایگاه خبری پیام اردیبهشت میباشد.

طراحی و اجرا : گروه زند

Template Design:Dima Group