يكشنبه 18 آبان 1404 | Sunday 9 November 2025

جنگ 12 روزه، یک ویژگی منحصربه‌فرد داشت که آن را از تمام نبردهای پیشین متمایز می‌کرد: هر رویداد فیزیکی در میدان نبرد، تقریباً در همان لحظه، یک «همزاد دیجیتال» پیدا می‌کرد. این همزاد، نه یک بازتاب ساده، که یک نسخه‌ی مهندسی‌شده از واقعیت بود. معمار این همزادهای دیجیتال، دیگر نه فقط خبرنگار، که «هوش مصنوعی» بود. ابزاری که برای اولین بار در تاریخ یک درگیری نظامی مرتبط با ایران، از یک ابزار کمکی برای رسانه، به یک بازیگر اصلی و یک دستیار پرسرعت برای خلق روایت تبدیل شد. در این جنگ، بحث بر سر «سرعت» بود و هوش مصنوعی، قدرتمندترین ابزار برای پیروزی در این مسابقه؛ ابزاری که گرچه به رسانه‌ها قدرتی بی‌سابقه در انتشار آنی اخبار بخشید، اما با خود خطاهایی را نیز به همراه آورد که می‌توانست خواسته یا ناخواسته توسط هر یک از طرفین، منجر به انتشار اخبار غیر واقعی شود.

 

انقباض زمان؛ از چرخه خبر تا نبض لحظه‌ها

اولین و بنیادی‌ترین نقشی که هوش مصنوعی در این جنگ ایفا کرد، «حذف زمان» بود. در بحران‌های گذشته، رسانه‌ها برای تأیید یک خبر، به چند ساعت زمان نیاز داشتند. اما در این جنگ، عطش مخاطب برای دریافت اطلاعات آنی، این فرصت را از بین برده بود. اینجا بود که هوش مصنوعی به عنوان یک دستیار شتاب‌دهنده وارد عمل شد تا به رسانه‌ها در مسابقه برای تسخیر لحظه‌ها کمک کند.

محمد عبدالحسینی، دانشجوی دکترای مدیریت رسانه، این پدیده را «مرگ ساعت طلایی روزنامه‌نگاری» می‌نامد و می‌گوید: «در روزنامه‌نگاری کلاسیک، ما مفهومی به نام "ساعت طلایی" داریم؛ فرصتی کوتاه پس از یک رویداد برای راستی‌آزمایی. هوش مصنوعی این فرصت را حذف کرد. الگوریتم‌ها با پایش لحظه‌ای هزاران منبع، می‌توانستند یک ویدیوی تأییدنشده از یک انفجار را در کسری از ثانیه شناسایی، زیرنویس کرده و به عنوان یک پیش‌نویس خبری در اختیار خبرنگار قرار دهند. این امر، سرعت انتشار را به شکلی سرسام‌آور بالا برد.» این شتاب، همانطور که دکتر مهدی رضاییان، نماینده استان یزد در انجمن ملی هوش مصنوعی، توضیح می‌دهد؛ حاصل یک «زنجیره پردازش خودکار» است که بنای صحبت‌های عبدالحسینی را تکمیل می‌کند: «این فرآیند، یک زنجیره کاملاً خودکار است. یک الگوریتم، محتوای مرتبط را از میان میلیون‌ها داده پیدا می‌کند (گردآوری)، الگوریتم دوم، متن یا صدای آن را به زبان مقصد ترجمه می‌کند (ترجمه ماشینی) و الگوریتم سوم، خلاصه‌ای از آن را برای انتشار آماده می‌سازد (قالب‌بندی). این زنجیره، که به عنوان یک دستیار هوشمند در کنار خبرنگار عمل می‌کند، به رسانه‌ها قدرتی بخشید تا نبض جنگ را ثانیه به ثانیه در دست بگیرند. اما باید توجه داشت که این سرعت بالا، به طور ذاتی با ریسک خطا همراه است. الگوریتم، قادر به درک زمینه و نیت پشت یک خبر نیست و این همان نقطه‌ای است که می‌توانست توسط دشمن برای انتشار اطلاعات گمراه‌کننده، مورد سوءاستفاده قرار گیرد.»

 

از مستندسازی تا پر کردن خلأ بصری

دومین نقش کلیدی هوش مصنوعی، پر کردن «خلأهای بصری» در روایت جنگ بود. در بسیاری از موارد، از یک رویداد مهم هیچ تصویر واضح و باکیفیتی در دسترس نبود. اینجا بود که هوش مصنوعی، از یک دستیار ساده، به یک «خالق محتوای بصری» تبدیل شد تا به رسانه‌ها کمک کند داستانی جذاب‌تر و تأثیرگذارتر را روایت کنند.

عبدالحسینی این تحول را گذار از گزارشگری به کارگردانی می‌نامد: «وقتی از یک عملیات موفق پدافندی، تنها یک تصویر بی‌کیفیت و دور در دسترس است، رسانه برای تأثیرگذاری بر مخاطب با مشکل روبرو می‌شود. هوش مصنوعی این امکان را فراهم کرد تا با الهام از آن تصویر واقعی، یک نسخه‌ی باکیفیت، دراماتیک و هنری از همان صحنه بازآفرینی شود. این کار لزوماً به معنای جعل واقعیت نیست، بلکه نوعی بازنمایی هنری برای انتقال بهتر حس حماسه و اقتدار است.» این بازنمایی هنری، بر پایه‌ی فناوری‌هایی عمل می‌کند که دکتر رضاییان، آن را «سنتز خلاقانه» می‌خواند و تحلیل عبدالحسینی را به لایه‌ی فنی آن پیوند می‌زند: «ما در جنگ 12 روزه با مدل‌های تولید تصویر از متن هم روبرو بودیم که می‌توانستند یک توصیف متنی را به یک عکس تبدیل کنند. اما تکنیک رایج‌تر، بهبود و بازسازی بود. یعنی یک تصویر واقعی و کم‌کیفیت به الگوریتم داده می‌شد و هوش مصنوعی، وضوح آن را بالا برده، جزئیات را بازسازی کرده و حتی عناصر دراماتیک مانند دود و آتش را به آن اضافه می‌کرد تا تأثیر بصری آن را چند برابر کند. این یک ابزار قدرتمند برای داستان‌سرایی بصری است. البته، همین تکنیک می‌توانست در سوی دیگر میدان، برای بزرگنمایی یک حادثه کوچک و تبدیل آن به یک فاجعه بزرگ نیز به کار گرفته شود.»

 

مهندسی پژواک؛ از سنجش افکار تا تقویت یک صدا

محمد عبدالحسینی این فرآیند را «خلق یک پژواک هدفمند برای هدایت افکار» می‌نامد و توضیح می‌دهد: «در بخش‌های تعاملی اخبار جنگ، ما با پدیده‌ای روبه‌رو بودیم که گویی توسط یک ارکستر دیجیتال هماهنگ شده بود. ارتشی از حساب‌های کاربری، با انتشار نظراتی همسو و هدفمند، می‌توانستند به یک کاربر عادی این احساس را القا کنند که یک جریان غالب فکری در حال شکل‌گیری است. این همان "اثر ارابه موسیقی" است؛ تمایل انسان به همسویی با آنچه که اکثریت تلقی می‌شود. هوش مصنوعی، با تولید این پژواک‌های هدفمند، مسیرهایی را می‌ساخت که بسیاری را با خود همراه می‌کرد و دشمن می‎توانست از این تکنیک برای ایجاد جریان غالب فکری به نفع خود بهره گیرد.»

دکتر مهدی رضاییان، در تکمیل این بحث، به بعد فنی ماجرا اشاره می‌کند: «این قدرت، حاصل بهره‌گیری از مدل‌های زبانی بزرگ است. این مدل‌ها قادرند با دریافت یک دستورالعمل کلی، هزاران نظر متفاوت و منحصر به فرد را با لحن‌ها و سبک‌های نگارش مختلف تولید کنند که کاملاً شبیه به نظرات کاربران واقعی به نظر می‌رسند. در بستر جنگ ۱۲ روزه، رسانه‌های داخلی توانستند از این دستیار هوشمند، برای سرعت بخشیدن به انتشار پیام‌های کلیدی خود، تقویت روحیه و ایجاد حس همبستگی در میان مخاطبان استفاده کنند. البته، همین توانایی بالا در تولید و انتشار سریع محتوا، می‌توانست توسط طرف متخاصم، برای ترویج اطلاعات گمراه‌کننده، ایجاد تفرقه یا القای حس ناامیدی نیز مورد سوءاستفاده قرار گیرد. هوش مصنوعی در اینجا، به مثابه یک بلندگوی عظیم عمل می‌کند که هم می‌تواند ندای وحدت را فریاد بزند و هم بذر تردید و تفرقه بکارد.»

 

از روایت مشترک تا شخصی‎سازی اطلاعات

شاید یکی از پیچیده‌ترین و عمیق‌ترین کارکردهای هوش مصنوعی در این جنگ، تغییر مفهوم «خبررسانی همگانی» و جایگزین کردن آن با تغذیه اطلاعاتی فردی بود. در این جنگ، دیگر چیزی به نام یک تصویر مشترک از واقعیت برای همه وجود نداشت؛ بلکه هر فرد، نسخه‌ای منحصر به فرد از جنگ را دریافت می‌کرد که الگوریتم‌ها، بر اساس سوابق و تمایلات شخصی او، برایش «سفارشی‌سازی» کرده بودند.

عبدالحسینی این وضعیت را خلق روایت‌های موازی و مسیرهای اطلاعاتی مجزا می‌نامد: «یک شهروند در تهران ممکن بود در صفحه اینستاگرام خود، تمام روز تصاویری از اقتدار پدافند و زندگی عادی مردم را ببیند، در حالی که فردی در تلاویو، در همان لحظه، در صفحه خود با سیلابی از تصاویر تخریب و هرج‌ومرج مواجه بود. هر دو نفر، دو نسخه کاملاً متفاوت از یک روز واحد را تجربه می‌کردند. این پدیده، به جای ایجاد یک درک مشترک از وقایع، ناخواسته به تفکیک مخاطبان و تقویت دیدگاه‌های از پیش موجود کمک کرد. هوش مصنوعی، در این میان، نقش دستیار پرسرعتی را ایفا می‌کند که با هدف جلب حداکثری توجه، محتوا را بر اساس تعصبات کاربر فیلتر و ارسال می‌کند. سرعت بالای این الگوریتم‌ها در تحلیل رفتار کاربر و ارائه محتوای متناسب، باعث می‌شود هر فرد در مدار اطلاعاتی خود حبس شود.»

دکتر رضاییان در پایان، این‌گونه به این نقطه مشترک می‌رسد: «در نگاهی سختگیرانه باید گفت هدف اصلی برخی از این الگوریتم‌ها، حقیقت‌یابی نیست؛ بلکه حداکثرسازی تعامل مخاطب است. و محتوای احساسی، دراماتیک یا افراطی، بیشترین میزان درگیری را ایجاد می‌کند. بنابراین، سیستم به طور خودکار شما را در یک حباب فیلتر از محتوایی که با باورهایتان همسوست، حبس می‌کند. این ساختار فنی، گرچه به رسانه‌ها امکان می‌دهد پیام خود را با سرعت و دقت بیشتری به مخاطب هدف برسانند؛ اما ناخواسته، به ابزاری قدرتمند برای جنگ‌های روانی مدرن تبدیل شده است.» وی ادامه می‎دهد «در حالی که هوش مصنوعی به رسانه‌ها کمک می‌کند روایت‌هایشان را با سرعت نور به دست مخاطبان خاص خود برسانند، همین سرعت و سفارشی‌سازی می‌تواند توسط طرف متخاصم، برای ایجاد و تقویت گسست‌های اجتماعی و پیشبرد اهداف نامشروع مورد بهره‌برداری قرار گیرد، چرا که جامعه را به جزایری از باورهای ایزوله تبدیل می‌کند که دیگر زبان یکدیگر را نمی‌فهمند یا واقعیت مشترکی را به رسمیت نمی‌شناسند.»

جنگ ۱۲ روزه، در آسمان به پایان رسید. اما جنگ بر سر روایت آن، تازه آغاز شده است. این نبرد، یک رزمایش تمام‌عیار بود که به جهان نشان داد آینده‌ی درگیری‌ها چگونه خواهد بود: جنگ‌هایی که در آن، ماشین‌ها نه تنها سلاح، که خودِ میدان نبرد هستند. هوش مصنوعی، در این جنگ، نقش یک روایتگر ساده را ایفا نکرد؛ بلکه به یکی از معماران اصلی واقعیت تبدیل شد. میراث واقعی آن ۱۲ روز، نه در تصاویر ثبت‌شده از پهپادها، که در این درک تکان‌دهنده نهفته است که ما اکنون در جهانی زندگی می‌کنیم که حقیقت، دیگر یک پدیده کشف‌شدنی نیست، بلکه یک محصول تولیدی است. و در این جهان، بزرگترین چالش، دیگر نه تشخیص دروغ از راست، که یافتن یک زمین مشترک برای ایستادن است.

 

 

تمامی حقوق متعلق به پایگاه خبری پیام اردیبهشت میباشد.

طراحی و اجرا : گروه زند

Template Design:Dima Group