يكشنبه 18 آبان 1404 | Sunday 9 November 2025

سیرجان، تنها نام یک شهر با معادن غنی و صنعت پویا نیست؛ یک ارگانیسم زنده و در حال تحول است. شهری که قطار توسعه با سرعتی شگرف از میان آن عبور کرده و در کنار آبادانی، غباری از پیامدهای ناگزیر اجتماعی را نیز بر چهره سنت‌های ریشه‌دار آن نشانده است. مهاجرت، تقابل مدرنیته و سنت و تغییر سبک زندگی، گسل‌های خاموشی را در لایه‌های زیرین این جامعه فعال کرده که گاه با زلزله‌های ویرانگری به نام «آسیب اجتماعی» خود را نمایان می‌سازند. آمارها، هرچقدر هم دقیق، تنها روایتی سرد از این واقعیت تلخ هستند. برای درک عمق ماجرا، باید نبض شهر را در دست گرفت و به صدای متخصصی گوش سپرد که سال‌هاست در اتاق مشاوره و کلاس درس، شاهد عریان‌ترین روایت‌های انسانی از این دگرگونی‌ها بوده است. دکتر فاطمه پورشهسواری، دکترای روانشناسی و مشاوره و عضو هیئت علمی دانشگاه، یکی از آن متخصصانی است که با نگاهی نافذ و بالینی، به تحلیل این پدیده‌ها می‌پردازد.

 

- سیرجان به عنوان یک شهر صنعتی و مهاجرپذیر، دارای یک تیپولوژی اجتماعی منحصر به فرد است. از نگاه شما به عنوان یک روانشناس که از نزدیک با جامعه در ارتباط هستید، این توسعه سریع اقتصادی چه تأثیرات متناقضی بر بافت اجتماعی و فرهنگی شهر گذاشته و کدام آسیب‌ها را بیش از همه برجسته کرده است؟

 

ببینید، سیرجان در حال تجربه‎ی یک گذار سریع و فشرده است. ما از یک جامعه نسبتاً همگون با روابط اجتماعی مبتنی بر سنت و خویشاوندی، به یک جامعه ناهمگون فرهنگی با روابط مبتنی بر کار و اقتصاد پرتاب شده‌ایم. این گذار، یک شوک فرهنگی ایجاد کرده است. از یک سو، فرصت‌های شغلی و رونق اقتصادی را داریم که بسیار ارزشمند است؛ اما از سوی دیگر، با پدیده‌ای مواجهیم که جامعه‌شناسان به آن تأخر فرهنگی می‌گویند؛ یعنی سرعت رشد تکنولوژی و اقتصاد، از سرعت انطباق فرهنگ و هنجارهای اجتماعی پیشی گرفته است. این شکاف، بستر اصلی آسیب‌هاست. ما شاهد تضعیف سرمایه اجتماعی هستیم؛ یعنی کاهش اعتماد متقابل، کم‌رنگ شدن نظارت اجتماعی غیررسمی (مثلاً نظارت محله و همسایه) و فردگرایی افراطی. در چنین بستری، آسیب‌هایی چون طلاق، اعتیاد به مواد مخدر صنعتی و خشونت‌های شهری که پیشتر کمتر شاهد آن بودیم، به شکل معناداری افزایش می‌یابد. در واقع، توسعه اقتصادی به جای آنکه لزوماً به توسعه انسانی منجر شود، در مواردی به دلیل فقدان پیوست‌های فرهنگی و اجتماعی، خود به عامل ایجاد تنش و آسیب تبدیل شده است.

 

- به نکته کلیدی «تضعیف سرمایه اجتماعی» و تأثیر آن بر نهاد خانواده و طلاق اشاره کردید. این تضعیف چگونه در اتاق مشاوره شما خود را نشان می‌دهد؟ آیا الگوی طلاق در یک شهر رو به توسعه مثل سیرجان با شهرهای دیگر تفاوت دارد؟ یعنی آیا می‌توان گفت که چالش‌های اقتصادی ناشی از توسعه، مستقیماً بر افزایش نرخ طلاق تأثیر گذاشته است؟

 

دقیقاً. در اتاق مشاوره، ما با زوج‌هایی روبرو هستیم که قربانی همین گذار سریع شده‌اند. الگوی طلاق در اینجا چندبعدی است. یک لایه، همان مشکلات اقتصادی است، اما نه لزوماً فقر. بلکه فشار روانی ناشی از فرهنگ مصرف‌گرایی که به دنبال توسعه صنعتی می‌آید. انتظارات بالا می‌رود، چشم و هم‌چشمی‌ها افزایش می‌یابد و سبک زندگی تغییر می‌کند. مرد خانواده برای تأمین این انتظارات، ساعات کاری طولانی را در محل کار می‌گذراند و دچار فرسودگی شغلی و غیبت عاطفی در خانه می‌شود. زن نیز از یک سو تحت فشار این فرهنگ مصرف‌گرایی است و از سوی دیگر از خلاء عاطفی رنج می‌برد. لایه دیگر، تفاوت‌های فرهنگی عمیق بین زوجین مهاجر با فرهنگ بومی سیرجان است که پس از مدتی سرباز می‌کند. اما مهم‌ترین لایه که من آن را «آنومی خانوادگی» می‌نامم، وضعیتی است که در آن هنجارهای سنتی ازدواج مانند صبر، مدارا و نقش‌های تعریف‌شده تضعیف شده، اما هنوز هنجارهای مدرن مانند مهارت گفتگو، حل مسئله مشترک و برابری نقش‌ها به درستی درونی‌سازی نشده‌اند. خانواده در یک برزخ هنجاری گیر کرده است. بنابراین، صرفاً اقتصاد عامل نیست؛ بلکه پیامدهای روانی-اجتماعی یک اقتصاد در حال انفجار است که مثل یک اسید، چسب‌های نگهدارنده خانواده را حل می‌کند.

 

-از اصطلاح تکان‌دهنده «آنومی خانوادگی» استفاده کردید که به نوعی بی‌هنجاری اشاره دارد. این وضعیت بی‌هنجاری، طبیعتاً بیشترین تأثیر را بر روی نسل جوان و نوجوانان می‌گذارد. در مشاهدات بالینی خود، این آنومی چگونه در رفتار جوانان سیرجانی نمود پیدا می‌کند و کدام آسیب‌ها در این قشر، زنگ خطر جدی‌تری را برای آینده شهر به صدا درآورده است؟

 

کاملاً درست است. جوانان و نوجوانان، اولین قربانیان این وضعیت هستند. وقتی خانواده و جامعه نمی‌توانند الگوها و هنجارهای روشنی پیش روی جوان بگذارند، او دچار بحران هویت می‌شود. این بحران در سیرجان چند نمود خطرناک دارد. اولین و جدی‌ترین آن؛ گرایش به مواد مخدر، به ویژه مواد صنعتی جدید است. این مواد، یک راه فرار سریع و شیمیایی از احساس پوچی و سردرگمی است. جوان، به جای آنکه هویت خود را در ورزش، هنر یا فعالیت‌های اجتماعی بسازد، در پناه یک هویت کاذب و لحظه‌ای قرار می‌گیرد که اعتیاد برایش فراهم می‌کند. نمود دوم، پناه بردن به فضای مجازی به شکل افراطی است. جوانان ما در این فضا به دنبال تأیید، دیده شدن و هویتی هستند که در دنیای واقعی نمی‌یابند. این امر منجر به انزوای اجتماعی، افسردگی و اضطراب می‌شود. و نمود سوم که بسیار نگران‌کننده است، شکل‌گیری خرده‌فرهنگ‌های معارض و پرخاشگر است. وقتی یک جوان احساس کند به جامعه تعلق ندارد و دیده‌ نمی‌شود، ممکن است از طریق رفتارهای ضداجتماعی و پرخطر، اعلام وجود کند. زنگ خطر اصلی این است که ما در حال از دست دادن نسلی هستیم که قرار است آینده صنعتی این شهر را مدیریت کند؛ نسلی که به جای مهارت‌آموزی، در حال تجربه بحران‌های عمیق هویتی است.

 

- با این تحلیل دقیق از وضعیت جوانان، به نظر می‌رسد راهکارهای سنتی و فردمحور، مانند تمرکز صرف بر درمان اعتیاد یا مشاوره فردی، دیگر کافی نیست. اگر بخواهیم یک نسخه جامع و پیشگیرانه برای مقابله با این آسیب‌ها، به خصوص در قشر جوان، بپیچیم؛ این نسخه باید شامل چه مولفه‌هایی باشد؟ نقش نهادهای مختلف مانند آموزش و پرورش، دانشگاه و به ویژه صنایع بزرگ شهر در این میان چیست؟

 

در اینجا باید از پارادایم درمان‌محور به پارادایم پیشگیری‌محور و جامعه‌محور شیفت کنیم. مدل درمانی مانند این است که ما منتظر بمانیم کسی در رودخانه بیفتد و بعد برای نجاتش تلاش کنیم؛ در حالی که مدل پیشگیرانه یعنی ساختن یک حصار محکم در کنار رودخانه. این حصار، از چند بخش تشکیل شده است. اول، توانمندسازی روانی-اجتماعی در مدارس. ما باید مهارت‌های زندگی مانند مدیریت استرس، حل مسئله، تفکر نقاد و مهارت «نه گفتن» را به طور جدی و عملی به دانش‌آموزان آموزش دهیم. آموزش و پرورش باید از یک نهاد صرفاً آموزشی، به یک نهاد پرورشی و حمایتی تبدیل شود. دوم، ایجاد فضاهای سوم. فضاهایی غیر از خانه و مدرسه، که جوانان بتوانند در آن انرژی خود را تخلیه کرده، استعدادهایشان را کشف کنند و احساس تعلق کنند. اینجاست که نقش صنایع بزرگ شهر حیاتی می‌شود. این صنایع، در قالب مسئولیت اجتماعی شرکت‌ها، نباید فقط به ساخت مدرسه و مسجد اکتفا کنند. آن‌ها باید بر روی ساخت پاتوق‌های فرهنگی، سالن‌های ورزشی مدرن، مراکز کارآفرینی برای جوانان و حمایت از گروه‌های هنری و علمی سرمایه‌گذاری کنند. این یک هزینه نیست؛ یک سرمایه‌گذاری بر روی نیروی انسانی آینده خودشان است. صنعت باید بفهمد که سلامت روان جامعه، تضمین‌کننده بهره‌وری بلندمدت آن صنعت است.

 

- اشاره به مسئولیت اجتماعی صنایع بسیار راهبردی است. اما گاهی دیده می‌شود که این اقدامات به صورت پراکنده و نمایشی انجام می‌شود. از نگاه شما، چگونه می‌توان این مسئولیت اجتماعی را از یک حرکت تبلیغاتی به یک فرآیند استراتژیک و پایدار تبدیل کرد؟ چه سازوکاری باید طراحی شود تا صنایع، دانشگاه و نهادهای مدنی در کنار هم یک جبهه واحد برای کاهش آسیب‌ها تشکیل دهند؟

 

برای تبدیل این حرکت به یک فرآیند استراتژیک، نیازمند سه عنصر کلیدی هستیم. اول، «داده‌محوری». اقدامات صنایع نباید سلیقه‌ای باشد. باید یک پیمایش نیازسنجی اجتماعی جامع با محوریت دانشگاه و متخصصان بومی در سطح شهر انجام شود. این پیمایش به ما می‌گوید که اولویت‌های اجتماعی شهر چیست. آیا مشکل اصلی ما کمبود فضای ورزشی برای دختران است؟ آیا نیاز به مراکز مشاوره در حاشیه شهر داریم؟ یا باید بر روی کارگاه‌های مهارت‌آموزی برای والدین سرمایه‌گذاری کنیم؟ دوم، «ایجاد یک نهاد هماهنگ‌کننده». یک شورای راهبردی متشکل از نمایندگان واقعی صنایع، دانشگاه، فرمانداری، بهزیستی و سازمان‌های مردم‌نهاد باید تشکیل شود. وظیفه این شورا، تخصیص منابع بر اساس همان پیمایش نیازسنجی و نظارت بر اجرای صحیح پروژه‌هاست. این کار از موازی‌کاری و هدررفت منابع جلوگیری می‌کند. و سوم، «ارزیابی و پایش مستمر». هر پروژه‌ای که اجرا می‌شود باید شاخص‌های موفقیت روشنی داشته باشد. مثلاً اگر یک مرکز فرهنگی در یک محله آسیب‌خیز تأسیس می‌شود، باید پس از یک سال ارزیابی شود که تا چه حد توانسته آمار بزهکاری یا ترک تحصیل را در آن محله کاهش دهد. این نگاه سیستمی و علمی، مسئولیت اجتماعی را از یک امر خیریه‌ای به یک فناوری اجتماعی برای توسعه پایدار شهر تبدیل می‌کند.

 

- با وجود تمام چالش‌هایی که ترسیم کردید، به آینده اجتماعی سیرجان امیدوار هستید؟ نقاط قوت و ظرفیت‌های درونی این جامعه که می‌توان به آن‌ها برای ساختن آینده‌ای بهتر تکیه کرد، کدامند؟

 

قطعاً امیدوارم. ناامیدی، خود بزرگترین آسیب اجتماعی است. امید من از چند جا نشأت می‌گیرد. اول، از تاب‌آوری خود مردم این خطه. مردم کرمان و سیرجان، مردمی سخت‌کوش و صبور هستند که در طول تاریخ با سختی‌های زیادی مواجه شده و سربلند بیرون آمده‌اند. این یک ژن فرهنگی قدرتمند است. دوم، از ظرفیت بالای نخبگان و جوانان تحصیل‌کرده شهر. ما جوانان بسیار بااستعداد و دغدغه‌مندی داریم که اگر به آن‌ها فضا داده شود، می‌توانند موتور محرک تغییرات مثبت باشند. و سوم، از همین حساسیت و دغدغه‌ای که در اهالی رسانه وجود دارد. همین که ما امروز اینجا نشسته‌ایم و به جای صحبت از مسائل سطحی، در حال کالبدشکافی عمیق‌ترین دردهای جامعه هستیم، خودش بزرگترین نشانه امید است. اگر این سه عنصر، یعنی تاب‌آوری مردم، انرژی جوانان و دغدغه‌مندی نخبگان و رسانه‌ها، با حمایت استراتژیک صنایع و مسئولین همراه شود، شک ندارم که سیرجان می‌تواند نه تنها بر این چالش‌ها غلبه کند، بلکه به یک الگوی موفق از توسعه متوازن انسانی و اقتصادی در کشور تبدیل شود.

 

 

 

تمامی حقوق متعلق به پایگاه خبری پیام اردیبهشت میباشد.

طراحی و اجرا : گروه زند

Template Design:Dima Group