برخی مشاغل آن قدر جاذبه دارند که با تحمل سختیهای آنها کنار میآیی تا بتوانی هر لحظه با آنها سروکار داشته باشی. درست مثل شغل نجاری. بوی چوب آنقدر تو را از خود بیخود میکند که دوست داری ساعتها لابلای ورقهای چوب سر کنی، طرحهای جدید بزنی، خلق کنی و بعد بنشینی یک دل سیر کارهای زیبایی را که از چوب آفریدهای تماشا کنی. شاید اگر بشنوید یک خانم شغل نجاری را انتخاب کرده کمی برایتان عجیب باشد، اما هستند خانمهایی که در گوشه و کنار همین سرزمین نجاری میکنند و با تمام سختیهای این شغل از دل تکههای چوب، زیبایی میآفرینند. وجیهه دولتآبادی یکی از همین خانمهایی است که اگرچه ابتدا در دنیای معماری سیر میکرده، اما مدتی است که به خاطر علاقه فراوان به نجاری روی آورده و حاصل دوستی او با چوب، آثاری شده که همگان از دیدن آن لذت میبرند. اینجا نه فقط داستان یک زن، که روایت «سرمایهگذاری برای تولید» است در قالبی غیرمتعارف؛ تولیدی که از عشق آغاز میشود و به خلق هویت میانجامد.
از دنیای معماری به دنیای نجاری پرتاب شدم
دولتآبادی روی آوردن به نجاری را اینگونه توصیف میکند «مهندسی معماری خوانده بودم؛ دفتر طراحی داشتم و کارهای پیمانکاری انجام میدادم. گاهی اوقات برخی از طرحهایی را که باید از آن ماکت تهیه میشد در نرم افزار اتوکد طراحی میکردم و بعد به دست نجار میدادم تا آن را برایم آماده کند. اما از آن جایی که نجارهای ما اکثراً تجربی کار میکنند، نمیتوانستند طرحهای مدنظر من را درست از آب دربیاورند و من دچار چالش میشدم. به همین دلیل ناگهان به سرم زد که چرا خودم کار نجاری انجام ندهم و تصمیم گرفتم با جدیت به سراغ این کار بروم.»
دولت آبادی در اوایل سال ۹۷ به دلیل تشدید تحریمها مجبور میشود دفتر معماریاش را تعطیل کند و به گفته خودش از آن جایی که عاشق چوب، تولید و خلق کردن بود؛ نجاری را انتخاب میکند و سودای نجار شدن در سر میپروراند. او در خصوص حرکت به سمت نجاری میگوید «اوایل سال ۹۷ برای یادگیری نجاری اقدام کردم. در شهرهای مجاور فرد مناسبی نبود و کسی زیر بار آموزش نجاری به یک خانم نمیرفت. در نهایت باید یک زیر مجموعه کوچک مثل منبت انتخاب میکردم که بیشتر کار هنری بود اما هدف من یادگیری نجاری بود.» دولتآبادی پس از جستجوی فراوان با یک گروه نجاری در تهران آشنا میشود. استاد افرازی که تحصیل کرده رشته چوب است میپذیرد تا به یک خانم آموزش نجاری بدهد. عشق به نجاری، دولتآبادی را وادار میکند تا یک دوره کوتاه دو ماهه را در تهران آموزش ببیند تا علاقه خود به نجاری راه محک بزند و ببیند آیا واقعاً علاقه دارد یا خیر؟ او سپری کردن این دوره را چنین توصیف میکند «دوره کوتاه مدتی بود چون من آدم محتاطی بودم و میخواستم ببینم آیا صرف وقت در حوزه نجاری میتواند پاسخگوی علاقهام باشد یا خیر؟ ناگفته نماند کار با وسایل نجاری خیلی سخت بود. اولین بار که اره به دستم دادند فرار کردم و با آن کار نکردم. بعداً که به استادم گفتم به من خندید!» این گذار از پشت میز معماری به کارگاهِ پر از خاکاره، چیزی جز یک «سرمایهگذاری برای تولید» نبود؛ سرمایهگذاری بر توان دستانِ خود، بر ارادهای که نمیخواست ایدههایش در میانِ بیمیلیِ دیگران گم شود. او میخواست «تولید» کند، حتی اگر راهش را باید با دستهای خودش باز میکرد.
چون کسی شاگرد خانم نمیخواست
وی ادامه میدهد «بالاخره بعد از گذراندن دوره دو ماهه، مصمم شدم که ادامه دهم. حدود سه ماه و نیم دیگر در تهران ماندم و شبانه روزی تمرین کردم. همه زیر و بم کار نجاری را یاد گرفتم تا بتوانم بعداً برای خودم کارگاه بزنم. نمیخواستم شاگردی کنم چون کسی شاگرد خانم نمیخواست و این من را مصمم میکرد تا بتوانم برای راه اندازی کارگاه با دل و جرئت بیشتر گام بردارم.» دولتآبادی با هزینه اندک برای ورود به دنیای نجاری اقدام کرده و به گفته خودش وقتی که دفتر معماری را تعطیل میکند درآمد چندانی نداشته و روزی که آموزش نجاری را شروع کرده؛ فقط کرایه رفتن به تهران را داشته. کم کم هزینهها جور شده و او توانسته به راهاندازی کارگاه هم فکر کند. شاید در این دنیایی که کارهایی مثل نجاری بیشتر مرد محور است، قدم گذاشتن در وادی چوب و اره دلهره زیادی برای یک خانم به همراه داشته باشد. دولتآبادی هم از این دلهره دور نبوده و میگوید «ابتدای راه دلهره شدیدی داشتم. از این که نتوانم ادامه دهم؛ پشیمان شوم و به در بسته بخورم؛ اما خوشبختانه وقتی حمایت همه جانبه خانوادهام را دیدم و وقتی که برای درخواست جواز هم با من راه آمدند و من را حمایت کردند، دلم قرص شد و به آینده امیدوار شدم. خانواده ابتدا فکر نمیکردند من تا آخر ایستادگی کنم ولی من به خاطر علاقهام پای این کار ماندم.» این اصرار بر «تولید» با دستانِ یک زن در صنعتی مردانه، خود نوعی سرمایهگذاری برای تولید است که فراتر از اقتصاد؛ در حال تولیدِ باور، اعتماد به نفس و شکستنِ محدودیتهای اجتماعی است. هر تخته چوبی که با دستانِ او به محصولی بدل میشود، پیامی است برای جامعه که ظرفیتهای تولید و خودکفایی محدود به جنسیت نیست.
به دنبال تلفیق چوب با هنرهای دیگر بودم
دولتآبادی با عشق به چوب و نجاری به مسیر راهاندازی کارگاه میرسد. زیرزمین منزل پدری نیمهساز بود و دولتآبادی، دختری که این روزها دستهایش با چوب و اره آشنا شده بود؛ با عشق و علاقه فراوان زیرزمین نیمهکاره را تکمیل و اولین کارگاه نجاری با مدیریت یک خانم را در سیرجان راهاندازی میکند. عشق به نجاری آن قدر شدید است که دولتآبادی برای تهیه دستگاههای نجاری، دست به دامن وام میشود و برای طی این مسیر؛ خواهر و دوست خواهرش با او هم قدم میشوند. «خواهرم و دوست خواهرم به کمک من آمدند. خواهرم تحصیلات گرافیک و باستانشناسی دارد و دوستش هم تحصیلکرده هنرهای اسلامی است. تحصیلات هر دو نفر میتوانست به من در خلق آثار هنری کمک کند، چرا که من صرفاً به دنبال تولید کارهای چوبی نبودم. میخواستم چوب را با هنرهای دیگر تلفیق کنم. اسم کارگاه را هم "گالری هنری" گذاشتم تا بتوانم هنرهای مختلفی در آن تولید کنم؛ هنرهای متفاوت که با چوب تلفیق شده و معنای جدیدی تولید میکنند.»
شاید تولیدات چوبی که ساخت دست یک خانم باشد در ابتدا بازار کار خوبی نداشته باشد اما دولتآبادی مصممتر از این حرفهاست. تولیداتش را با کیف چوبی شروع میکند و برای محصولاتی که تولید میکند به دنبال بازار هدف بزرگی است. «ابتدا کار با کیف چوبی را شروع کردیم. بازار هدف ما تهران بود و اجناس تولیدی را آنجا میفروختیم. بعداً در کنار آن سایر لوازم چوبی را هم تولید میکردیم و کم کم بازار هدف را توسعه دادیم. به سراغ تولید کارهای تبلیغی، لوگو و... رفتیم. سه نفر دیگر هم به مجموعه ما اضافه شدند که همه تحصیلکرده رشتههای هنری بودند اما از آن جایی که کار با چوب بسیار سخت و طاقت فرسا بود، از جمع ما فاصله گرفتند و ما سه تفنگدار ماندیم و کارگاه نجاری. کار با چوب از دور زیبا است اما سختیهای بسیاری دارد و فقط کسی در آن باقی میماند که یک عاشق واقعی باشد.» این نگاهِ فراتر از صرفِ تولیدِ محصول چوبی و دغدغه تلفیق هنرها، نشان از یک تلاش برای سرمایهگذاری در حوزه تولیدِ هوشمندانه دارد؛ تولیدی که ارزش افزوده هنری و فرهنگی به خود میگیرد و صرفاً به کارکرد بسنده نمیکند. این رویکرد، تولید را از یک فرآیند مکانیکی به یک خلاقیتِ مستمر بدل میسازد و افقهای جدیدی برای بازار و مشتریان میگشاید.
این کار زنانه نیست!
دولتآبادی در مسیر راهاندازی کارگاه نجاری پستیها و بلندیهای بسیاری را تجربه کرده و خاطرات بسیار زیادی با خود به همراه دارد. از خاطرهای برایمان میگوید که کمی قلبش را مچاله کرده «در یک بازه زمانی در گهر پارک مشغول بودیم. در کنار ما چند کارگاه نجاری دیگر هم کار میکردند. باید تعدادی ستون برای آنجا درست میکردیم. بخشی از آنها باید به صورت هلال در میآمد. درآوردن این هلالها کار بسیار سختی بود. خواهرم داشت روی آنها کار میکرد بعد از طراحی ۱۰۰ تا از ستونها چوب از دستش پرت شد و اره؛ انگشت دستش را برید. یکی از آقایان کارگاه دیگر، گفت شما نباید این کار را میکردید. این کار زنانه نیست. من که گفتم از عهدهاش بر نمیآیید. بگذارید من کمکتان کنم. آمد به ما کمک کند، هنوز هلال سه تا از ستونها را نزده بود که چوب از دستش در رفت و اره دو تا از انگشتهایش را برد. گفتم حالا کی گفته این کار صرفاً مردانه است؟ شما که دوتا از انگشتهایتان را زدید. این کار خانم و آقا ندارد. هر کس که توانایی و علاقه داشته باشد میتواند آن را انجام دهد.»
این قصه، فقط حکایت بریدنِ چوب نیست؛ حکایتِ بریدنِ زنجیرهایِ نگاهِ سنتی است. در اینجاست که سرمایهگذاری برای تولید مفهومی عمیقتر مییابد؛ سرمایهگذاری بر توانمندیهای نهفته، سرمایهگذاری بر شجاعتِ تغییر و سرمایهگذاری بر شکستنِ مرزهایِ نادیدنی. هر محصولِ تولیدشده در این کارگاه، نه فقط یک کالای چوبی، که یک بیانیه است برای اثباتِ اینکه «تولید»، میداندارِ نبردِ برابرِ انسانهاست.
عاشق سفارشهای چالشی هستم
دولت آبادی از انتخاب مسیر نجاری بسیار راضی است و میگوید «اگر باز هم حق انتخاب داشته باشم به سراغ نجاری میروم.» او به هیچ سفارشی نه نمیگوید چرا که هر سفارش را یک چالش میداند برای آموزش بیشتر و یادگیری ریزه کاریهای بهتر. «بعد از ۴ سال کار نجاری؛ هر بار یک تجربه جدید کسب میکنم. به هیچ سفارشی نه نمیگویم، حتی اگر آن را بلد نباشم تمرین میکنم و یاد میگیرم. عاشق سفارشهای چالش برانگیز هستم. چرا که من را وادار میکنند تا بروم نادانستههای چوب را یاد بگیرم و آن را در سفارش مشتری پیاده کنم. وقتی این سفارشهای چالش برانگیز را انجام میدهم، از ممارستی که در یادگیری داشتم لذت میبرم. معتقد هستم کسی میتواند در یک حرفه موفق باقی بماند که از یادگیری دوری نکند؛ به دنبال کشف ناگفتهها باشد؛ علاقمند به چالش باشد؛ تمرین کند؛ خسته نشود و برای چیزی که به آن علاقه دارد بجنگد.» این روحیه مبارزهجو و عاشق چالش، خود اصلیترین سرمایه برای تولید است. سرمایهگذاری بر دانشِ مداوم، بر نوآوریِ بیوقفه و بر بهبودِ مستمرِ کیفیت. این نگاه است که تضمین میکند «تولید» همیشه پویا، تازه و در رقابت باقی بماند و هر محصول جدید، نه تنها چوبی، که نمادی از دانشِ تازه و مهارتِ کسبشده باشد.
آموزش من رایگان است
دولتآبادی بسیار علاقمند است که خانمهای دیگری نیز به حرفه نجاری روی بیاورند چرا که این کار را یک کار هنری ارزشمند میداند که همه خانمها میتوانند از عهده آن برآیند «همیشه همه خانمها را تشویق میکنم که بیایند نجاری یاد بگیرند. آموزش من رایگان است و با افتخار به همه خانمهایی که به نجاری علاقه داشته باشند آن را آموزش میدهم. خیلی دوست دارم خانمها بیایند و این کار جذاب و ارزشمند را یاد بگیرند. کار با چوب خیلی لذت بخش است.» دولتآبادی کارآفرینی کرده و با راه اندازی کارگاه نجاری برای خود و دو نفر دیگر اشتغال ایجاد کرده «کارگاه ما خوشبختانه رونق دارد. درآمد خوبی هم دارم. دوست دارم خانمها را جذب این کار کنم و به آنها آموزش رایگان بدهم. کارگاه ما ظرفیت افزایش نیرو تا ۱۰ نفر را هم دارد. خانمهایی که به این حرفه علاقه داشته باشند بیایند آموزش ببینند و توانمندی خود را در این حوزه نشان دهند، میتوانند در کنار ما سازههای چوبی خلق کنند و از کار با چوب و زیباییهای آن لذت ببرند.»
اینجاست که سرمایهگذاری برای تولید معنای انسانی خود را پیدا میکند. خانم دولتآبادی نه تنها در حال تولید محصول چوبی است، بلکه با آموزش رایگان، در حال «تولیدِ» انسانهای توانمند و «تولیدِ» اشتغالِ پایدار است. هر بانویی که در این کارگاه آموزش میبیند و شغلی مییابد، یک واحدِ «تولیدِ» امید، نشاط و استقلال برای خود و خانوادهاش میشود. این دست از سرمایهگذاریها برای تولید، سرمایهای است که به مثابه ریشه، اقتصاد و جامعه را از عمق تغذیه میکند.
شاید از دور این طور به نظر برسد که بسیاری از خانمها توانایی ورود به بسیاری از مشاغل را ندارند. در حالی که خانمها همواره ثابت کردهاند که اگر پای علاقه در میان باشد میتوانند از عهده همه کارها حتی مشاغلی که به شدت سخت و طاقت فرسا هستند هم بر بیایند. درست مثل وجیهه دولتآبادی که تنها بانوی نجار در سیرجان است که نشان داد میتوان از مسیر معماری به نجاری رسید و میتوان برای علاقهای که آن را باور دارید جنگید؛ خستگی را تحمل کرد؛ سختی را پذیرفت و به نتیجه مطلوب رسید میتوان در کنار سختیهای کار با چوب دوام آورد و سازههای چوبی خلق کرد که با هر بار دیدن آنها لبخند رضایت بر لبانتان بنشیند...






