سرمقاله: در گسترهی بیانتهای زمان و هیاهوی تمدنهای بشری، سرزمینهایی هستند که خود، موزهی زندهای از هویت و حافظهی جمعیاند. ایران، این کهنبومِ ایستاده بر بام زمان، با هر خشتِ بنایِ باستانیاش، با هر تاروپودِ نقشبستهای بر دستبافتهایش و با هر حکایتِ شفاهی که از نسلی به نسلی میرسد، نه فقط تاریخ، که جانِ پر تپشِ فرهنگِ هزارسالهی خویش را فریاد میزند. میراث فرهنگی ما، هنرهای سنتی، صنایع دستی و جاذبههای بیبدیل گردشگری، نه صرفاً بقایایی از گذشته، که شریانهای حیاتیِ امروز و فردای این سرزمیناند؛ آینههایی که بازتابدهندهی روحِ جستجوگر، ذهنِ خلاق و دستهای هنرمند مردمانش هستند. این گنجینهی بیمثال، بیش از هر زمان دیگری، نیازمند نگاهی عمیق، حمایتی هوشمندانه و ترویجی مسئولانه است.
سرزمینی که در عمق تاریخ ریشه دوانده است، هر گوشهاش روایتی از سرگذشتِ انسان و معماری و هنر است. در این میان، برخی استانها، همچون گنجینههایی پر رمز و راز، بیش از دیگران، جلوهگرِ این اصالت و زیباییاند. اگر به استان پهناور کرمان بنگریم، گویی پا به موزهای روباز گذاشتهایم؛ از ارگ بم که حکایتِ استواریِ تمدنی دیرین است و با هر خشتِ احیا شدهاش، قصه از سر میگیرد، تا باغ شاهزاده ماهان که بهشتی در دل کویر است و روایتگرِ تلفیقِ هوشمندانه آب و معماری در اقلیمی خشک. صنایع دستی کرمان، از پتهدوزیهای نفیسش که هر سوزنش قصهای از عشق و صبر دارد، تا قالیهایی که رنگ و نقشِ خاکِ این دیار را بر تار و پود خود نشاندهاند، هر کدام سندی گویا از هنر و خلاقیت مردمانش هستند. اینها فقط بنا یا سازههای دستی نیستند، که روحاند؛ روحی که در پیوند با جاذبههای طبیعیاش، از کلوتهای شهداد که گویی نقاشیای از فراسو آمده، تا دشتهای پرگل دامانِ لالهزار در بردسیر، تجربهای بیمانند از سفر به عمقِ هویت را ارائه میدهد.
اندکی آن سوتر، در دلِ خراسان جنوبی، با وسعتی دلربا و فرهنگی کهن، مواجه میشویم. اینجا، از قلاع و کاروانسراهای باستانی که رد پای سفرهای کهن و کاروانهای پرشکوه را نشان میدهند، تا روستاهای تاریخی که هر کوچه و خانهاش، هزاران قصه از زندگی ساده اما پرمحتوای مردمانش را بازگو میکند، فصلی دیگر از کتابِ بیانتهای تاریخ ایران گشوده میشود. زعفران و زرشک خراسان جنوبی، نه تنها محصول کشاورزی، که بخش جداییناپذیری از فرهنگ و هویت این دیار است؛ همچون نگینی سرخ بر تاج سبز این استان میدرخشد. صنایع دستی این منطقه نیز، از گلیمبافیهای رنگینش که هر گرهاش بازتابی از طبیعت و خیال است، تا تولیدات چوبی و سفالی که با دستان هنرمند صنعتگرانش جان میگیرد، همگی بیانگر ذوق و هنرمندی نسلیاند که از دل کویر، زیبایی را آفریدهاند.
این میراث ارزشمند، بیش از آنکه محتاج نگهداری صِرف باشد، نیازمند تنفسی تازه در کالبد زندگی امروز است. ترویج و معرفی خلاقانه آن، نه تنها میتواند اقتصاد محلی را رونق بخشد و فرصتهای شغلی پایداری ایجاد کند، بلکه مهمتر از آن، پلی میان نسل امروز و ریشههای هویتیاش برقرار میسازد. در جهانی که سرعتِ تحولات، تهدیدی برای اصالتهاست؛ میراث فرهنگی، لنگرگاهی است که کشتیِ هویتِ ملی را از تلاطمِ فراموشی نجات میدهد. اینجاست که رسالتِ ایرانیانِ میراثدارِ فرهنگ و هنر، از اساتید و پژوهشگران گرفته تا هنرمندان و فعالانِ اجتماعی، بیش از هر زمان دیگری اهمیت مییابد. باید با نگاهی نو، با ابزارهای نوینِ ارتباطی و با عزمی راسخ، این گوهرِ یگانه را از غبارِ بیتوجهی زدوده و در ویترینِ جهان به نمایش گذاشت. هر گامی در جهت حفظ یک بنا، هر حمایتی از یک هنر سنتی و هر تلاشی برای معرفی یک جاذبهی گردشگری، نه فقط خدمتی به گذشته، که سرمایهگذاری برای آیندهای پربار و هویتی استوار است. اینک وقت آن رسیده که دست به دست هم دهیم به مهر، تا تپشِ گذشته را به نبضِ زندهی فردا بدل کنیم و روحِ این خاک را، جاودانه سازیم.