اعتیاد تلخ
گوشی از دست من نمیافتد
چشمها خسته و سرم گیج است
روز و شب را نمیشناسم؛ وای
حال من خوب نیست، بیمارم
بچهها، خانه، زندگی مانده!
شام شب، ظرف، جاروی منزل
خسته از پرسههای بیهوده
همه اینترنتی شده کارم!
باید این گوشی مزخرف را
بگذارم کنار و برخیزم
خورد و خوابم شده است اینترنت
این چه وضعیتی است من دارم؟!
فضه پورمختار